English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6299 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sake U بمنظور
throw in towel U پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
blocks U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
volte face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
blocked U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
volte-face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
To crouch . U قوز کردن ( از روی ترس یا بمنظور اختفاء )
freight release U بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
consumer advertising U تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
target diving U شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
futures U قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
speculative demand for money U تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
capacitor intel filter U شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
loop U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
variable geometry engine U موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
another U دیگری
t' other U دیگری
thirds U به دیگری
third U به دیگری
tother U دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
onother's money U پول دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
at second hand U از قول دیگری
others U متفاوت دیگری
other U متفاوت دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
consecutively U یکی پس از دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
predecease U مرگ قبل از دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
one country or another U این یا یک کشور دیگری
personify U رل دیگری بازی کردن
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
alternately U تغییر از یکی به دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
personifying U رل دیگری بازی کردن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
transplant U درجای دیگری نشاندن
one after a U یکی درپی دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
lead in U چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
That's quite another matter. U این که کاملا موضوع دیگری است.
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
to have a different view of [ opinion about] something U در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
heteronomy U انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparisons U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
to exchange something [for something] U معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
Recent search history Forum search
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1In dubio mitius
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com